English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8784 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
economic order quantity U کمیت سفارش اقتصادی اقتصادی ترین مقدار سفارش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
e c e U کمیسیون اقتصادی اروپا کمیسیونی که در بطن شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل برای هماهنگ کردن روشهای اقتصادی دولتها درجهت افزایش فعالیتهای اقتصادی اروپا و نیز بسط وگسترش روابط اقتصادی کشورهای اروپایی با یکدیگرتشکیل شده است
economic nationalism U ناسیونالیسم اقتصادی خودکفایی اقتصادی سیستم فکری اقتصادی که هدف ان ایجاد سیستم اقتصادی مبنی بر خودبسی است به طوریکه اقتصاد کشور به تجارت خارجی برای کالاهای اصلی احتیاج نداشته باشد
Economic expert [A person who is a member of the Advisory Council on the Assessment of Overall Economic Development in Germany] U حکیم اقتصادی [ کسی که عضو شورای کارشناسان برای سنجش توسعه کلی اقتصادی در آلمان است]
economic liberalism U مکتب ازادی اقتصادی لیبرالیسم اقتصادی
economic aggregates U مجموعههای اقتصادی ارقام کلی اقتصادی
economic imperialism U جهانخواری اقتصادی امپریالیسم اقتصادی
dynamic condition U شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
quarterly journal of economics U مجله اقتصادی سه ماهه مجله اقتصادی که هر سه ماه یک بار منتشر میشود
business cycle U دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
economic and social council U شورای اقتصادی و اجتماعی یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل متحد که وفیفه اش انجام امور اقتصادی واجتماعی و فرهنگی و تربیتی مربوط به سازمان ملل
ordering costs U هزینههای سفارش هزینههای مربوط به سفارش
mixed capitalism U نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
autarky U خود بسی اقتصادی خود کفایی اقتصادی
market socialism U سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
marxist economics U نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
enjoinment U سفارش
indents U سفارش
indenting U سفارش
indent U سفارش
reference U سفارش
order U سفارش
I asked for ... من سفارش ... را دادم.
conditional order U سفارش مشروط
outwork U سفارش به بیرون
acknowledgement of order U تصدیق سفارش
enjoins U سفارش کردن به
ordering U سفارش دهی
enjoined U سفارش کردن به
indent U سفارش دادن
commendation U سفارش تقدیر
indenting U سفارش دادن
purchase order U سفارش خرید
processing of the order U انجام سفارش
send away for U سفارش دادن
place an order U سفارش دادن
order for goods U سفارش کالا
Put in a good word for me. U سفارش من رابکن
back order U سفارش معوق
trial order U سفارش ازمایشی
acknowledgement of order تایید سفارش
blanket order U سفارش کلی
call the shots <idiom> U سفارش دادن
asking and ordering U درخواست و سفارش
indents U سفارش دادن
enjoin U سفارش کردن به
order format U قالب سفارش
factory order U سفارش ساخت
order U سفارش دادن
engaged U سفارش شده
order U دستور سفارش
economic order quantity U حد مطلوب سفارش
modification order U سفارش اصلاحی
enjoining U سفارش کردن به
letter of recommendation U سفارش نامه
dispatch order U سفارش حمل سریع
reorder interval U زمان بین دو سفارش
To place an order for some goods. U کالائی را سفارش دادن
custom made U سفارش داده شده
outwork U سفارش به خارج از شرکت
order [placed with somebody] U سفارش [ازطرف کسی]
reorder point U نقطه سفارش مجدد
re order U سفارش دوم باره
order U دستور دادن سفارش
reorder U دوباره سفارش دادن
bespeak U ازپیش سفارش دادن
to countermand goods U سفارش کالا را پس گرفتن
reorder cost U هزینه سفارش مجدد
custom-made U سفارش داده شده
indents U سفارش رسیده از خارج
indent U سفارش درخواست کردن
engages U از پیش سفارش دادن
ordered U سفارش داده شده
engage U از پیش سفارش دادن
lead time U زمان انجام سفارش
reorder level U سطح سفارش مجدد
order time U زمان سفارش کالا
order processing time U مدت انجام سفارش
order processing time U زمان انجام سفارش
open indent U سفارش خرید باز
indent U سفارش رسیده از خارج
indents U سفارش درخواست کردن
indenting U سفارش درخواست کردن
indenting U سفارش رسیده از خارج
to book something U چیزی را سفارش دادن
a la carte U جداجدا سفارش داده شده.
order U سفارش دادن کالا یا جنس
mail order U سفارش کالا بوسیله پست
ordering costs U هزینههای مربوط به سفارش کالا
order form U نمونه سفارش نامه پر نکرده
indents U سفارش خرید از کشور بیگانه
batch costing U تعیین قیمت سفارش کالا
indent U سفارش خرید از کشور بیگانه
indenting U سفارش خرید از کشور بیگانه
That's not what I ordered. آن چیزی نیست که من سفارش دادم.
order U سفارش دادن تنظیم کردن
testimonials U سفارش وتوصیه رضایت نامه
testimonial U سفارش وتوصیه رضایت نامه
I asked for the child. من یک برای بچه سفارش دادم.
the goods are on order U کالا را سفارش داده ایم
I asked for a small portion. من یک پرس کوچک سفارش دادم.
reorder level U مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
open indent U سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
To speake in recommendation of someone . To recommend somebody. U سفارش کسی را کردن ( توصیه ومعرفی )
indent upon a person for goods U درخواست یا سفارش کالا به کسی دادن
To order a meal. U سفارش غذا دادن ( درهتل ؟رستوران )
mail order U سفارش از طریق پست فروش مکاتبهای
canvass U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassed U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
procurement lead time U زمان بین دادن سفارش و دریافت کالا
canvassing U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
cash with order U پول نقد همراه سفارش پرداخت به موقع
lead time U مدت زمان بین دادن سفارش و دریافت کالای مربوطه
May I use your name as a reference? U اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟
evaluate U محاسبه یک مقدار یا کمیت
evaluated U محاسبه یک مقدار یا کمیت
evaluates U محاسبه یک مقدار یا کمیت
evaluating U محاسبه یک مقدار یا کمیت
evaluations U عمل محاسبه یک مقدار یا کمیت
evaluation U عمل محاسبه یک مقدار یا کمیت
economical U اقتصادی
socio economic U اقتصادی
economy U اقتصادی
economies U اقتصادی
economic U اقتصادی
downturn U رکود اقتصادی
enterprise U موسسه اقتصادی
economic integration U یکپارچگی اقتصادی
economic integration U همبستگی اقتصادی
economic interest U منافع اقتصادی
economic justification U توجیه اقتصادی
economic life U عمر اقتصادی
enterprise U تشکیلات اقتصادی
economic institutions U نهادهای اقتصادی
economic law U قانون اقتصادی
economic goals U اهداف اقتصادی
economic good U کالای اقتصادی
economic growth U رشد اقتصادی
economic history U تاریخ اقتصادی
downturns U رکود اقتصادی
economic incentives U انگیزههای اقتصادی
economic income U درامد اقتصادی
economic independence U استقلال اقتصادی
economic index U شاخص اقتصادی
economic indicator U شاخص اقتصادی
economic indicator U علائم اقتصادی
economic infrastructure U زیربنای اقتصادی
economic geography U جغرافیای اقتصادی
economic man U انسان اقتصادی
economic model U الگوی اقتصادی
enterprises U موسسه اقتصادی
enterprises U بنگاه اقتصادی
depressions U بحران اقتصادی
economic power U قدرت اقتصادی
depressions U رکود اقتصادی
economic potential U نیروی اقتصادی
depression U بحران اقتصادی
economic potential U قدرت اقتصادی
economic organization U سازمان اقتصادی
economic paradoxes U تناقضات اقتصادی
economic plan U برنامه اقتصادی
enterprises U تشکیلات اقتصادی
economic nationalism U ناسیونالیسم اقتصادی
economic maturity U بلوغ اقتصادی
economic maturity U کمال اقتصادی
depression U رکود اقتصادی
economic method U روش اقتصادی
economic mobilization U بسیج اقتصادی
economic modernization U نوسازی اقتصادی
economic motivation U انگیزه اقتصادی
economic motivation U مشوق اقتصادی
entrepreneurs U کارفرمای اقتصادی
entrepreneur U کارفرمای اقتصادی
enterprise U بنگاه اقتصادی
economic policy U سیاست اقتصادی
economically U از دیدگاه اقتصادی
economic analysis U تحلیل اقتصادی
blockade U محاصره اقتصادی
economic choice U انتخاب اقتصادی
diseconomy U فقر اقتصادی
economic classes U طبقات اقتصادی
economic commission U هیئت اقتصادی
economic conflict U تضاد اقتصادی
economic constraint U محدودیت اقتصادی
economic stringency U محدودیت اقتصادی
economic cost U هزینه اقتصادی
recessions U رکود اقتصادی
recessions U بحران اقتصادی
blockaded U محاصره اقتصادی
blockades U محاصره اقتصادی
business cycle U دور اقتصادی
autarky U بی نیازی اقتصادی
autarky U استقلال اقتصادی
concerns U واحد اقتصادی
economic appraisal U ارزیابی اقتصادی
economic behaviour U کردار اقتصادی
uneconomical U غیر اقتصادی
concern U واحد اقتصادی
blockading U محاصره اقتصادی
economic council U شورای اقتصادی
Recent search history Forum search
1دقیق ترین معادل business در فارسی چه است؟
1دانایی از زیباترین صفات بنی آدم است و پوینده گی از زیبا ترین صفات دانایان
1مقدار دهدهی بزرکترین عدد اعشاری چیست
1The present situation in Afghanistan is quite problematic. The country has very little in the way of existing infrastructure, and no real prospects for economic growth aside from the illegal drug trad
1Both the Afghan government and the international society agree that Afghanistan confronts major challenges before mining becomes the country’s economic lifeline and help create creation of a more self
1due amount
1offshoring
1روحانی چندمین رئیس جمهور است
1I solve my economical problems urgently
1discrete valued parameters,
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com